جدول جو
جدول جو

معنی سوزن زده - جستجوی لغت در جدول جو

سوزن زده
چیزی که بسوزن سوراخ سوراخ کرده شده باشد. (آنندراج) :
صفحۀ آینه را کاغذ سوزن زده کرد
تا چه با سینۀ مجروح کندمژگانش.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
دوختن پارچه با دست و به وسیلۀ نخ و سوزن، دوخت و دوز
نقش و نگار انداختن در پارچه با نخ و سوزن
در پزشکی داخل کردن داروی مایع به بدن به وسیلۀ سوزن تو خالی، آمپول زدن، تزریق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
آنکه یا آنچه چیزی را بسوزاند، آنکه یا آنچه بسوزد، کنایه از بسیار غم آور
فرهنگ فارسی عمید
(خَ بَ وَ دَ)
فروبردن سوزن در... (یادداشت بخط مؤلف) ، دوختن. بشغل خیاطی مشغول بودن. (یادداشت بخط مؤلف) ، با سرنگ مایعی را در بدن فروکردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
گرفتار آفت سن شده باشد
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ پُ تَ / تِ)
از مصدر سوزن زدن. رجوع به سوزن زدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ زَ)
کنایه از خیاطی کردن است. (یادداشت بخط مؤلف) ، در تداول امروز، دارو را بوسیلۀسرنگ به بیمار تزریق کردن. رجوع به سوزن زدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
محرق و هر چیز که میسوزاند. (ناظم الاطباء) :
به آتش در شود گرچه چو خشم اوست سوزنده
به دریا در شود ورچه چو جود اوست پهناور.
؟ (لغت فرس اسدی).
ز ما قصری طلب کرده ست جایی
کزآن سوزنده تر نبود هوایی.
نظامی.
دل هیچ نیارامد چون عشق بجنبد
در آتش سوزنده چه آرام توان یافت.
خاقانی.
ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست
که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد.
سعدی.
مرا به آتش سوزنده رحم می آید
که زندگانی خود صرف ژاژخایی کرد.
صائب (از آنندراج).
، آنکه آتش می افروزد و مشتعل میکند. (ناظم الاطباء) ، در تداول، رنج دهنده. آزاردهنده
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
آن که یا آن چه بسوزد، گرم تابدار، آنکه یا آن چه بسوزاند سوزاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
تزریق کردن تزریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سودا زده
تصویر سودا زده
مالیخولیایی، دیوانه مجنون، عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
((زَ دِ یا دَ))
آن که یا آن چه سوزد، گرم، سوزاننده
فرهنگ فارسی معین
اسم آمپول زن، تزریقاتچی، تزریقاتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
إبرةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
Needle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
coudre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
缝纫
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
سلائی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
шить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
nähen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
шити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
szyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
เย็บ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
সেলাই করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
costurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
kushona
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
iğne yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
縫う
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
바느질하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
menjahit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
सुई से सिलना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
naaien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
cucire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سوزن زدن
تصویر سوزن زدن
לתפור
دیکشنری فارسی به عبری